گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه امام علی علیه سلام
جلد پنجم
فصل دهم : پس از پیروزی



10 / 1 بزرگواری

فصل دهم : پس از پیروزی10 / 1بزرگواری5890.الإمامُ علیٌّ علیه السلام :امام باقر علیه السلام :علی علیه السلام به منادی اش در جنگ بصره (جملْ) دستور داد که فریاد زند: فراریان از جنگ ، دنبال نمی شوند . زخمی ها کشته نمی شوند . اسیران به قتل نمی رسند . هرکس در خانه اش را ببندد ، در امان است وهرکس سلاحش را بر زمین اندازد ، در امان است و هیچ چیز از اموال آنان (جملیان) [ به غنیمت ]گرفته نمی شود. (1)5891.عنه علیه السلام ( عِندَ ما سُئلَ عَن أضَلِّ الدَّعَواتِ ) الأخبار الطوال:علی علیه السلام در میان یارانش ندا داد: «هیچ فراری ای را دنبال مکنید . زخمی ها را به قتل نرسانید . هیچ مالی را غارت نکنید و هرکس سلاحش را بر زمین اندازد ، در امان است و هرکس درِ خانه اش را ببندد ، در امان است».5886.بحار الأنوار :الجمل به نقل از معاذ بن عبید اللّه تمیمی : به خدا سوگند ، یاران علی علیه السلام را دیدم که به شتر [ عایشه ]رسیده بودند و از میان آنان ، کسی بانگ برآورد: شتر را پی کنید ! آن را پِی کردند و بر زمین افتاد. آن گاه علی علیه السلام فریاد برآورد: «هرکس اسلحه بر زمین اندازد، در امان است و هرکس وارد خانه اش گردد ، در امان است».

به خدا سوگند، بزرگوارتر از علی علیه السلام در گذشت ندیده ام.

.

1- .چنان که از احادیث 2265 و 2290 و .. . برداشت می شود ، بازماندگان لشکر جمل ، اجازه یافتند که اموالشان را با خود ببرند ؛ اگر چه اثاث و اسلحه کشتگان و فراریانی که بازنگشتند ، بر جایْ ماند و امام علیه السلام آنها را میان سپاه خویش ، تقسیم نمود . (م)

ص: 234

5887.امام علی علیه السلام :شرح الأخبار عن موسی بن طلحه بن عبید اللّه وکانَ فیمَن اُسِرَ یَومَ الجَمَلِ ، وحُبِسَ مَعَ مَن حُبِسَ مِنَ الاُساری بِالبَصرَهِ : کُنتُ فی سِجنِ عَلِیٍّ بِالبَصرَهِ ، حَتّی سَمِعتُ المُنادِیَ یُنادی : أینَ موسَی بنُ طَلحَهَ بنِ عُبَیدِ اللّهِ ؟ فَاستَرجَعتُ وَاستَرجَعَ أهلُ السِّجنِ ، وقالوا : یَقتُلُکَ .

فَأَخرَجَنی إلَیهِ ، فَلَمّا وَقَفتُ بَینَ یَدَیهِ قالَ لی : یا موسی ! قُلتُ : لَبَّیکَ یا أمیرَ المُؤمِنینَ !

قالَ : قُل : أستَغفِرُ اللّهَ وأتوبُ إلَیهِ ثَلاثَ مَرّاتٍ . فَقُلتُ : أستَغفِرُ اللّهَ وأتوبُ إلَیهِ ثَلاثَ مَرّاتٍ فَقالَ لِمَن کانَ مَعی مِن رُسُلِهِ : خَلّوا عَنهُ ، وقالَ لی : اِذهَب حَیثُ شِئتَ ، وما وَجَدتَ لَکَ فی عَسکَرِنا مِن سِلاحٍ أو کُراعٍ فَخُذهُ ، وَاتَّقِ اللّهَ فیما تَستَقبِلُهُ مِن أمرِکَ ، وَاجلِس فی بَیتِکَ . فَشَکَرتُ لَهُ وَانصَرَفتُ . (1)5888.امام باقر علیه السلام :الإمام زین العابدین علیه السلام :دَخَلتُ عَلی مَروانَ بنِ الحَکَمِ ، فَقالَ : ما رَأَیتُ أحَدا أکرَمَ غَلَبَهً مِن أبیکَ ، ما هُوَ إلّا أن وَلِیَنا یَومَ الجَمَلِ ، فَنادی مُنادیهِ : لا یُقتَلُ مُدبِرٌ ، ولا یُذَفَّفُ عَلی جَریحٍ . (2) .

1- .شرح الأخبار : ج 1 ص389 ح 331، المناقب لابن شهرآشوب: ج 2 ص 114 وفیه من «قل : أستغفر اللّه ...» .
2- .السنن الکبری : ج 8 ص 314 ح 16746 عن إبراهیم بن محمّد عن الإمام الصادق عن أبیه علیهماالسلام ، فتح الباری : ج 13 ص 57 ، أنساب الأشراف : ج 3 ص 57 عن أنس بن عیاض نحوه ؛ المبسوط : ج 7 ص 264 کلاهما عن الإمام الصادق عن أبیه علیهماالسلاموفیه «یدنف» بدل «یُذفّف» وراجع الطبقات الکبری : ج 5 ص 93 والبدایه والنهایه : ج 7 ص 245 والإمامه والسیاسه : ج 1 ص 97 .

ص: 235

5889.امام باقر علیه السلام :شرح الأخبار به نقل از موسی بن طلحه بن عبید اللّه ، که از کسانی بود که در جنگ جمل به اسارت درآمد و به همراه سایر اسیران در بصره زندانی شد :من در زندانِ علی علیه السلام در بصره بودم. شنیدم منادی صدا می زند: موسی بن طلحه بن عبید اللّه کجاست؟

من و زندانیان ، استرجاع کردیم («إنّا للّه » گفتیم) و زندانیان گفتند: تو را می کُشد.

علی علیه السلام مرا به نزد خود خواست . وقتی در برابرش ایستادم ، به من فرمود: «ای موسی!».

گفتم: بله ، ای امیرمؤمنان!

فرمود : «سه مرتبه بگو : استغفر اللّه و اتوب الیه!».

من سه بارْ آن را گفتم . سپس به کسانی که همراه وی بودند ، فرمود: «رهایش کنید!» و به من فرمود: «هرکجا می خواهی ، برو و آنچه از اسلحه و حیوان در سپاه ما داری ، بردار و در آینده زندگی ات از خدا بترس و در خانه ات بنشین» .

از او سپاس گزاری کردم و رفتم.5890.امام علی علیه السلام :امام زین العابدین علیه السلام :بر مروان بن حَکم وارد شدم . گفت: کسی را بزرگوارتر از پدرت به هنگام پیروزی ندیدم. در جنگ جمل ، بر ما مسلّط گشت و منادی اش ندا داد: هیچ فراری ای به قتل نمی رسد و هیچ زخمی ای کشته نمی شود . .


ص: 236

10 / 2إصدارُ العَفوِ العامِّ5893.عنه علیه السلام ( وَ قَد سَمِعَ رَجُلاً یَقولُ : اللّهُمَّ إنّی أ ) أنساب الأشراف :قامَ عَلِیٌّ حینَ ظَهَرَ وظَفِرَ خَطیبا فَقالَ : یا أهلَ البَصرَهِ ! قَد عَفَوتُ عَنکُم ؛ فَإِیّاکُم وَالفِتنَهَ ؛ فَإِنَّکُم أوَّلُ الرَّعِیَّهِ نَکَثَ البَیعَهَ ، وشَقَّ عَصَا الاُمَّهِ .

ثُمَّ جَلَسَ وبایَعَهُ النّاسُ . (1)5894.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام ( لَمّا سُئلَ عَن قَولِهِ تَعالی : {Q} «وَ لاَ تَ ) الإرشاد :ومِن کَلامِهِ [عَلِیٍّ علیه السلام ] بِالبَصرَهِ حینَ ظَهَرَ عَلَی القَومِ ، بَعدَ حَمدِ اللّهِ وَالثَّناءِ عَلَیهِ :

أمّا بَعدُ ؛ فَإِنَّ اللّهَ ذو رَحمَهٍ واسِعَهٍ ، ومَغفِرَهٍ دائِمَهٍ ، وعَفوٍ جَمٍّ ، وعِقابٍ ألیمٍ ، قَضی أنَّ رَحمَتَهُ ومَغفِرَتَهُ وَعفوَهُ لِأَهلِ طاعَتِهِ مِن خَلقِهِ ، وبِرَحمَتِهِ اهتَدَی المُهتَدونَ ، وقَضی أنَّ نِقمَتَهُ وسَطَواتِهِ وعِقابَهُ عَلی أهلِ مَعصِیَتِهِ مِن خَلقِهِ ، وبَعدَ الهُدی وَالبَیِّناتِ ما ضَلَّ الضّالّونَ . فَما ظَنُّکُم یا أهلَ البَصرَهِ وقَد نَکَثتُم بَیعَتی ، وظاهَرتُم عَلَیَّ عَدُوّی ؟

فَقامَ إلَیهِ رَجُلٌ فَقالَ : نَظُنُّ خَیرا ، ونَراک قَد ظَفِرتَ وقَدَرتَ ، فَإِن عاقَبتَ فَقَدِ اجتَرَمنا ذلِکَ ، وإن عَفَوتَ فَالعَفوُ أحَبَّ إلَی اللّهِ .

فَقالَ : قَد عَفَوتُ عَنکُم ؛ فَإِیّاکُم وَالفِتنَهَ ؛ فَإِنَّکُم أوَّلُ الرَّعِیَّهِ نَکَثَ البَیعَهَ ، وشَقَّ عَصا هذِهِ الاُمَّهِ .

قالَ : ثُمَّ جَلَسَ لِلنّاسِ فَبایَعوهُ . (2) .

1- .أنساب الأشراف : ج 3 ص 58 .
2- .الإرشاد : ج 1 ص 257 ، الجمل : ص 407 عن الحارث بن سریع نحوه ، بحار الأنوار : ج 32 ص 230 ح 182 وراجع الأخبار الطوال : ص 151 .

ص: 237



10 / 2 صدور فرمان عفو عمومی

10 / 2صدور فرمان عفو عمومی6056.عنه علیه السلام :أنساب الاشراف:علی علیه السلام ، هنگامی که چیرگی یافت و پیروز شد، برای سخنرانی به پا خاست و فرمود: «ای مردم بصره! از شما گذشتم . برحذر باشید از فتنه! به راستی که شما نخستین مردمانی بودید که بیعت را شکستید و وحدت امّت را برهم زدید».

آن گاه نشست و مردم با وی بیعت کردند.6057.عنه علیه السلام :الإرشاد :از سخنرانی علی علیه السلام در بصره ، به هنگامی که بر اهل جملْ پیروز شد ، پس از حمد و سپاس گفتن خداوند : امّا بعد؛ به راستی که خداوند ، دارای رحمت گسترده و غفران همیشگی و گذشت بسیار و کیفر دردناک است.

خداوند ، چنین حکم کرد که رحمت و غفران و گذشت او ، از آنِ بندگان اطاعت پیشه باشد و با رحمت او ، راه یافتگانْ هدایت شدند و چنین مقدّر ساخت که مجازات و خشم و کیفرش برسر بندگان نافرمانش باشد و پس از هدایت و دلیل روشن ، گم راهان گم راه نشدند.

ای بصریان! شما که بیعت با من را شکستید و دشمنم را علیه من یاری کردید ، نسبت به من چه گمانی دارید؟».

مردی به پا خاست و گفت: ما [ به تو] گمان نیک داریم و می بینیم که تو پیروز شدی و قدرت یافتی . اگر کیفر دهی ، ما مرتکب جرم شده ایم [ و شایسته کیفریم] و اگر گذشت کنی، گذشت ، نزد خداوند ، دوست داشتنی تر است.

فرمود: «از شما گذشتم. پس ، از فتنه دوری جویید ؛ چرا که شما نخستین مردمانی بودید که بیعت شکستید و وحدت امّت را برهم زدید».

[ راوی] می گوید: سپس در برابر مردم نشست و آنان با وی بیعت کردند.

.


ص: 238

10 / 3الاِعتِذارُ مِنَ الإِمامِ6052.امام علی علیه السلام :الجمل عن هاشم بن مساحق القرشی :حَدَّثَنی أبی أنَّهُ لَمَّا انهَزَمَ النّاسُ یَومَ الجَمَلِ اجتَمَعَ مَعَهُ طائِفَهٌ مِن قُرَیشٍ فیهِم مَروانُ بنُ الحَکَمِ ، فَقالَ بَعضُهُم لِبَعضٍ : وَاللّهِ لَقَد ظَلَمنا هذَا الرَّجُلَ یَعنونَ أمیرَ المُؤمِنینَ علیه السلام ونَکَثنا بَیعَتَهُ مِن غَیرِ حَدَثٍ ، وَاللّهِ لَقَد ظَهَرَ عَلَینا ، فَما رَأَینا قَطُّ أکرَمَ سِیرَهً مِنهُ ، ولا أحسَنَ عَفوا بَعدَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ؛ فَقوموا حَتّی نَدخُلَ عَلَیهِ ونَعتَذِرَ إلَیهِ مِمّا صَنعَناهُ .

قالَ : فَصِرنا إلی بابِهِ ، فَاستَأذَنّاهُ فَأَذِنَ لَنا ، فَلَمّا مَثَلنا بَینَ یَدَیهِ جَعَلَ مُتَکَلِّمُنا یَتَکَلَّمُ .

فَقالَ علیه السلام : أنصِتوا أکفِکُم ، إنَّما أنَا بَشَرٌ مِثلُکُم ؛ فَإِن قُلتُ حَقّا فَصَدِّقونی ، وإن قُلتُ باطِلاً فَرُدّوا عَلَیَّ .

أنشُدُکُمُ اللّهَ ! أ تعلَمون أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله لَمّا قُبِضَ کُنتُ أنَا أولَی النّاسِ بِهِ وبِالنّاسِ مِن بَعدِهِ ؟ قُلنا : اللّهُمَّ نَعَم .

قالَ : فَعَدَلتُم عَنّی وبایَعتُم أبا بَکرٍ ، فَأَمسَکتُ ولَم اُحِبَّ أن أشُقَّ عَصَا المُسلِمینَ ، واُفَرِّقَ بَینَ جَماعَتِهِم ؛ ثُمَّ إنَّ أبا بَکرٍ جَعَلَها لِعُمَرَ مِن بَعدِهِ فَکَفَفتُ ، ولَم اُهِجِ النّاسَ ، وقَد عَلِمتُ أنّی کُنتُ أولَی النّاسِ بِاللّهِ وبِرَسولِهِ وبِمَقامِهِ ، فَصَبَرتُ حَتّی قُتِلَ عُمَرُ ، وجَعَلَنی سادِسَ سِتَّهٍ ، فَکَفَفُت ولَم اُحِبَّ أن اُفَرِّقَ بَینَ المُسلِمینَ ، ثُمَّ بایَعتُم عُثمانَ فَطَعَنتُم عَلَیهِ فَقَتَلتُموهُ وأنَا جالِسٌ فی بَیتی ، فَأَتَیتُمونی وبایَعتُمونی کَما بایَعتُم أبا بَکرٍ وعُمَرَ ؛ فَما بالُکُم وفَیتُم لَهُما ولَم تَفوا لی ؟ ! ومَا الَّذی مَنَعَکُم مِن نَکثِ بَیعَتِهِما ودَعاکُم إلی نَکِث بَیعَتی ؟

فَقُلنا لَهُ : کُن یا أمیرَ المُؤمِنینَ کَالعَبدِ الصّالِحِ یُوسُفَ إذ قالَ : «لَا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّ حِمِینَ» . (1)

فَقالَ علیه السلام : لا تَثریبَ عَلَیکُمُ الیَومَ ، وإنَّ فیکُم رَجُلاً لَو بایَعَنی بِیَدِهِ لَنَکَثَ بِأستِهِ یَعنی مَروانَ بنَ الحَکَمِ . (2) .

1- .یوسف : 92 .
2- .الجمل : ص 416 ، الأمالی للطوسی : ص 506 ح 1109 ، شرح الأخبار : ج 1 ص 392 ح 333 عن هشام بن مساحق وکلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 32 ص 262 ح 200 .

ص: 239



10 / 3 عذرخواهی از امام

10 / 3عذرخواهی از امام6055.امام علی علیه السلام :الجمل به نقل از هاشم بن مُساحِق قُرَشی : پدرم برایم گفت که چون جملیان در جنگ جملْ شکست خوردند ، گروهی از قریشیان که در میان آنها مروان بن حکم [ نیز ]بود ، اجتماع کردند و به یکدیگر گفتند: به خدا سوگند ، ما به این مرد ، ستم روا داشتیم (مقصودشان امیرمؤمنان بود) و بیعت او را بدون عذر شکستیم . به خدا که امروز بر ما پیروز گشته است . ما پس از پیامبر خدا، از او بزرگوارتر در روش و مَنش و با گذشت تر ندیده ایم. برخیزید تا نزد او برویم و از کردار خود در حضور او پوزش طلبیم.

[ پدرم] گفت : به درِ خانه اش رفتیم . اجازه خواستیم. به ما اجازه داد . وقتی به حضورش رسیدیم ، سخنگوی ما خواست سخن بگوید که فرمود: «شما ساکت باشید تا من سخنی بگویم که برای شما بسنده باشد. من هم بشری مانند شمایم. اگر حق گفتم ، مرا تصدیق کنید و اگر باطل گفتم ، آن را از من نپذیرید. شما را به خدا ، آیا می دانید که چون پیامبر خدا وفات یافت ، پس از او من نزدیک ترین کس به وی و سزاوارترینِ مردم نسبت به خودشان بودم؟».

گفتیم: آری به خدا.

فرمود: «آن گاه شما از من کناره گرفتید و با ابو بکر ، بیعت کردید . من دست نگه داشتم و دوست نداشتم وحدت مسلمانان را برهم زنم و اتّحاد و اجتماع آنان را پراکنده سازم.

سپس ابو بکر ، پس از خود ، حکومت را به عمر سپرد و من دست نگه داشتم و مردم را تحریک نکردم ، با این که می دانستم نزدیک ترین فرد به خدا و پیامبرش و جایگاه او هستم و صبر کردم تا عمر ، کشته شد و مرا یکی از شش نفر [ شورای خود] قرار داد. باز هم دست نگه داشتم و دوست نداشتم بین مسلمانان، تفرقه ایجاد کنم.

آن گاه شما با عثمان بیعت کردید و سپس بر او خُرده گرفتید و او را کشتید ، در حالی که من در خانه ام نشسته بودم. پس به سراغ من آمدید و با من بیعت کردید ، آن گونه که با ابو بکر و عمر بیعت کرده بودید . شما را چه شد که در بیعت با آن دو وفادار بودید و با من وفا نکردید؟ و چه چیزی شما را از شکستن بیعتِ آن دو باز داشت و به شکستن بیعت من وا داشت؟».

به وی گفتیم:ای امیرمؤمنان! مانند بنده صالح خدا یوسف باش ، آن جا که گفت: «امروز بر شما سرزنشی نیست. خدا شما را می آمرزد و او مهربان ترینِ مهربانان است» .

آن گاه فرمود: «امروز ، سرزنشی بر شما نیست که در میان شما مردی است که اگر با دستش با من بیعت کند با مقعدش آن را می شکند» و مقصودش مروان بن حکم بود .

.


ص: 240

10 / 4مُناقَشاتٌ بَینَ عَمّارٍ وعائِشَهَ6058.عنه علیه السلام :تاریخ الطبری عن أبی یزید المدینی :قالَ عَمّارُ بنُ یاسِرٍ لِعائِشَهَ حینَ فَرَغَ القَومُ : یا اُمَّ المُؤمِنینَ ! ما أبعَدَ هذَا المَسیرَ مِنَ العَهدِ الَّذی عُهِدَ إلَیکِ !

قالَت : أبو الیَقظانِ ! قالَ : نَعَم .

قالَت : وَاللّهِ ، إنَّکَ ما عَلِمتُ قَوّالٌ بِالحَقِّ . قالَ : الحَمدُ للّهِِ الَّذی قَضی لی عَلی لِسانِکِ . (1)6059.عنه علیه السلام :الأمالی للطوسی عن موسی بن عبد اللّه الأسدی :لَمَّا انهَزَمَ أهلُ البَصرَهِ أمَرَ عَلِیُّ بنُ أبی طاِلبٍ علیه السلام أن تُنزَلَ عائِشَهُ قَصرَ أبی خَلَفٍ ، فَلَمّا نَزَلَت جاءَها عَمّارُ بنُ یاسِرٍ فَقالَ لَها : یا اُمَّتِ ! کَیفَ رَأَیتِ ضَربَ بَنیکِ دونَ دینِهِم بِالسَّیفِ ؟

فَقالَت : اِستَبصَرتَ یا عَمّارُ مِن أجلِ أنَّکَ غَلَبتَ ؟

قالَ : أنَا أشَدُّ استِبصارا مِن ذلِکَ ، أمَا وَاللّهِ ، لَو ضَرَبتُمونا حَتّی تُبلِغونا سَعَفاتِ هَجَرٍ لَعَلِمنا أنّا عَلَی الحَقِّ ، وأنَّکُم عَلَی الباطِلِ .

فَقالَت لَهُ عائِشَهُ : هکَذا یُخَیَّلُ إلَیکَ ، اِتَّقِ اللّهَ یا عَمّارُ ! فَإِنَّ سِنَّکَ قَد کَبِرَ ، ودَقَّ عَظمُکَ ، وفَنِیَ أجَلُکَ ، وأذهَبتَ دینَکَ لِابنِ أبی طالِبٍ .

فَقالَ عَمّارٌ : إنّی وَاللّهِ ، اختَرتُ لِنَفسی فی أصحابِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَرَأَیتُ عَلِیّا أقرَأَهُم لِکِتابِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ ، وأعلَمَهُم بِتَأویلِهِ ، وأشَدَّهُم تَعظیما لِحُرمَتِهِ ، وأعرَفَهُم بِالسُّنَّهِ ، مَعَ قَرابَتِهِ مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله وعِظَمِ عَنائِهِ وبَلائِهِ فِی الإِسلامِ . فَسَکَتَت . (2) .

1- .تاریخ الطبری : ج 4 ص 545 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 348 ، فتح الباری : ج 13 ص 58 کلاهما نحوه .
2- .الأمالی للطوسی : ص 143 ح 233 ، بشاره المصطفی : ص 281 وفیه «ابن أبی خلف» بدل «أبی خلف» .

ص: 241



10 / 4 گفتگوهایی میان عمّار و عایشه

10 / 4گفتگوهایی میان عمّار و عایشه6062.عنه علیه السلام :تاریخ الطبری به نقل از ابویزید مَدینی : عمّار بن یاسر ، هنگامی که دشمن [ از جنگ ]دست کشید ، به عایشه گفت: ای امّ المؤمنین! این راه از آن پیمانی که با تو بسته شده بود، چه قدر دور است!

گفت: تو ابو یقظانی؟!

عمّار گفت: آری .

گفت: به خدا سوگند که تو تا آن جا که من می دانم همیشه حقگو بوده ای.

عمّار گفت: سپاسْ خدا را که این را برای من بر زبان تو راند.6063.عنه علیه السلام ( فی الدُّنیا ) الأمالی ، طوسی به نقل از موسی بن عبد اللّه اسدی : چون بصریانْ شکست خوردند ، علی بن ابی طالب علیه السلام دستور داد عایشه در منزلگاه ابو خَلَف نگهداری شود . وقتی در آن جا منزل کرد، عمّار بن یاسر نزد او آمد و به وی گفت: ای مادر! شمشیر زدن فرزندانت را در حمایت از دینشان چگونه دیدی؟!

عایشه گفت: ای عمّار! تو چون پیروز شده ای ، بینش یافته ای؟!

عمّار گفت: بینش من از این [ که با پیروزی حاصل آید ]قوی تر است . بدان ، به خدا سوگند ، اگر آن قدر ما را با شمشیر می زدید که به نخلستان های منطقه هَجَر (1)


رانده می شدیم ، باز هم می دانستیم که ما بر حقّیم و شما بر باطل.

عایشه به وی گفت: چنین توهّم کرده ای ای عمّار! از خدا بترس؛ چرا که سنّ تو دیگر بالا رفته و استخوانت لاغر شده و عمرت به سر آمده است . تو دینت را به خاطر فرزند ابو طالب بر باد دادی!

عمّار گفت: به خدا سوگند ، من در میان یاران پیامبر خدا دست به انتخاب زدم و دیدم که علی علیه السلام از همه به کتاب خدا آگاه تر و بر تأویل آن ، داناتر است و حُرمت آن را نگه دارنده تر و به سنّت ، آشناتر است. علاوه بر این که او خویشاوند پیامبر خداست و سختی ها و مشقّت های بسیاری در راه اسلام دیده است.

عایشه سکوت کرد.

.

1- .شهری در یمن که خرما را بدان منسوب کنند (لغت نامه دهخدا : ج 14 ص 20702) .

ص: 242

10 / 5مُناقَشاتٌ بَینَ ابنِ عَبّاسٍ وعائِشَهَ6059.امام علی علیه السلام :تاریخ الیعقوبی :وَجَّهَ [عَلِیٌّ علیه السلام ] ابنَ عَبّاسٍ إلی عائِشَهَ یَأمُرُها بِالرُّجوعِ ، فَلَمّا دَخَلَ عَلَیها ابنُ عَبّاسٍ قالَت : أخطَأتَ السُّنَّهَ یَابنَ عَبّاسٍ مَرَّتَینِ : دَخَلتَ بَیتی بِغَیرِ إذنی ، وجَلَستَ عَلی مَتاعی بِغَیرِ أمری .

قالَ : نَحنُ عَلَّمنا إیّاکِ السُّنَّهَ ؛ إنَّ هذا لَیسَ بِبَیتِکِ ! بَیتُکِ الَّذی خَلَّفَکِ رَسولُ اللّهِ بِهِ ، وأمَرَکِ القُرآنُ أن تَقَرّی فیهِ . (1)6060.امام علی علیه السلام :مروج الذهب :بَعَثَ [عَلِیٌّ علیه السلام ] بِعَبدِ اللّهِ بنِ عَبّاسٍ إلی عائِشَهَ یَأمُرُها بِالخُروجِ إلَی المَدینَهِ ، فَدَخَلَ عَلَیها بِغَیرِ إذنِها ، وَاجتَذَبَ وِسادَهً فَجَلَسَ عَلَیها .

فَقالَت لَهُ : یَابنَ عَبّاسٍ ! أخطَأتَ السُّنَّهَ المَأمورَ بِها ؛ دَخَلتَ إلَینا بِغَیرِ إذنِنا ، وجَلَستَ عَلی رَحلِنا بِغَیر أمرِنا .

فَقالَ لَها : لَو کُنتِ فِی البَیتِ الَّذی خَلَّفَکِ فیهِ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ما دَخَلنا إلّا بِإِذنِکِ ، وما جَلَسنا عَلی رَحلِکِ إلّا بِأَمرِکِ ، وإنَّ أمیرَ المُؤمِنینَ یَأمُرُکِ بِسُرعَهِ الأَوبَهِ ، وَالتَّأَهُّبِ لِلخُروجِ إلَی المَدینَهِ .

فَقالَت : أبیَتُ ما قُلتَ ، وخالَفتُ ما وَصَفتَ .

فَمَضی إلی عَلِیٍّ ، فَخَبَّرَهُ بِامتِناعِها ، فَرَدَّهُ إلَیها ، وقالَ : إنَّ أمیرَ المُؤمِنینَ یَعزِمُ عَلَیکِ أن تَرجِعی ، فَأَنعَمَت وأجابَت إلَی الخُروجِ . (2) .

1- .تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 183 ، شرح الأخبار : ج 1 ص 390 ح 332 عن ابن عبّاس نحوه ، بحار الأنوار : ج 32 ص 269 ح 210 .
2- .مروج الذهب : ج 2 ص 377 ، العقد الفرید : ج 3 ص 326 عن ابن عبّاس ، الفتوح : ج 2 ص 486 کلاهما نحوه .

ص: 243



10 / 5 گفتگوهایی میان ابن عبّاس و عایشه

10 / 5گفتگوهایی میان ابن عبّاس و عایشه6063.امام صادق علیه السلام ( درباره دنیا ) تاریخ الیعقوبی:علی علیه السلام ابن عبّاس را به سوی عایشه فرستاد که به او دستور دهد [ به مدینه ]باز گردد. وقتی ابن عبّاس بر عایشه وارد شد ، عایشه گفت: دو بار از [پیروی از ]سنّت به خطا رفتی ، ای ابن عبّاس! بدون اجازه وارد خانه ام شدی و بدون فرمان من بر اثاثیه ام نشستی.

ابن عبّاس گفت: ما بودیم که سنّت را به تو آموختیم. این جا خانه تو نیست. خانه تو آن جاست که پیامبر خدا تو را در آن به جای گذاشت و قرآن به تو دستور داد در آن بنشینی.6064.امام کاظم علیه السلام :مروج الذهب:[ علی علیه السلام ] عبد اللّه بن عبّاس را نزد عایشه فرستاد و دستور داد وی را به سوی مدینه حرکت دهند. ابن عبّاس ، بدون اجازه وارد خانه شد و متّکایی را برداشت و بر روی آن نشست.

عایشه به وی گفت: ای ابن عبّاس! در [ عمل کردن به ]سنّتی که بدان مأمور شده ای ، به خطا رفتی. بدون اجازه بر ما وارد شدی و بدون اجازه بر بساط ما نشستی .

ابن عبّاس به او گفت: اگر تو در خانه ای که پیامبر خدا تو را در آن بر جای گذاشت ، می نشستی، ما نیز بدون اجازه تو وارد نمی شدیم و بدون دستور تو بر بساط تو نمی نشستیم. امیر مؤمنان ، درباره تو به بازگشت سریع و آمادگی برای رفتن به مدینه فرمان می دهد.

عایشه گفت: از آنچه گفتی ، سر باز می زنم و با آنچه توصیف کردی، مخالفت می ورزم.

ابن عبّاس ، نزد علی علیه السلام رفت و او را از امتناع عایشه باخبر ساخت. [ علی علیه السلام ]دوباره او را نزد عایشه فرستاد و گفت: به راستی که امیرمؤمنان ، تصمیم قطعی گرفته است که تو بازگردی.

عایشه ، نرمی نشان داد و بازگشت را پذیرفت.

.


ص: 244

6065.الإمامُ علیٌّ علیه السلام :رجال الکشّی عن إسماعیل بن الفضل الهاشمی :حَدَّثَنی بَعضُ أشیاخی قالَ : لَمّا هَزَمَ عَلِیُّ ابنُ أبی طالِبٍ علیه السلام أصحابَ الجَمَلِ ، بَعَثَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام عَبدَ اللّهِ بنَ عَبّاسٍ إلی عائِشَهَ یَأمُرُها بِتَعجیلِ الرَّحیلِ ، وقِلَّهِ العِرجَهِ . (1)

قالَ ابنُ عَبّاسٍ : فَأَتَیتُها وهِیَ فی قَصرِ بَنی خَلَفٍ فی جانِبِ البَصرَهِ ، قالَ : فَطَلَبتُ الإِذنَ عَلَیها ، فَلَم تَأذَن ، فَدَخَلتُ عَلَیها مِن غَیرِ إذنِها ، فَإِذا بَیتٌ قَفارٌ لَم یُعدَّ لی فیهِ مَجلِسٌ ، فَإِذا هِیَ مِن وَراءِ سِترَینِ .

قالَ : فَضَرَبتُ بِبَصَری فَإِذا فی جانِبِ البَیتِ رَحلٌ عَلَیهِ طُنفُسَهٌ ، (2) قالَ : فَمَدَدتُ الطُّنفُسَهَ فَجَلَستُ عَلَیها .

فَقالَت مِن وَراءِ السِّترِ : یَابنَ عَبّاسٍ ! أخطَأتَ السُّنَّهَ ؛ دَخَلتَ بَیتَنا بِغَیرِ إذنِنا ، وجَلَستَ عَلی مَتاعِنا بِغَیرِ إذنِنا .

فَقالَ لَهَا ابنُ عَبّاسٍ : نَحنُ أولی بِالسُّنَّهِ مِنکِ ، ونَحنُ عَلَّمناکِ السُّنَّهَ ، وإنَّما بَیتُکِ الَّذی خَلَّفَکِ فیهِ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَخَرَجتِ مِنهُ ظالِمَهً لِنَفسِکِ، غِاشِیَهً (3) لِدینِکِ ، عاتِیَهً عَلی رَبِّکِ ، عاصِیَهً لِرَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَإِذا رَجَعتِ إلی بَیتِکِ لَم نَدخُلهُ إلّا بِإِذنِکِ ، ولَم نَجلُس عَلی مَتاعِکِ إلّا بِأَمرِکِ . إنَّ أمیرَ المُؤمِنینَ عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ علیه السلام بَعَثَ إلَیکِ یَأمُرُکِ بِالرَّحیلِ إلَی المَدینَهِ ، وقِلَّهِ العِرجَهِ .

فَقالَت : رَحِمَ اللّهُ أمیرَ المُؤمِنینَ ! ذلِکَ عُمرُ بنُ الخَطّابِ .

فَقالَ ابنُ عَبّاسٍ : هذا وَاللّهِ أمیرُ المُؤمِنینَ ، وإن تَزَبَّدَت (4) فیهِ وُجوهٌ ، ورَغَمَت (5) فیهِ مَعاطِسُ ! أمَا وَاللّهِ ، لَهُوَ أمیرُ المُؤمِنینَ ، وأمَسُّ بِرَسولِ اللّهِ رَحِما ، وأقرَبُ قَرابَهً ، وأقدَمُ سَبقا ، وأکثَرُ عِلما ، وأعلی مَنارا ، وأکثَرُ آثارا مِن أبیکِ ومِن عُمَرَ .

فَقالَت : أبَیتُ ذلِکَ ... .

قالَ : ثُمَّ نَهَضتُ وأتَیتُ أمیرَ المُؤمِنینَ علیه السلام فَأَخبَرتُهُ بِمَقالَتِها ، وما رَدَدتُ عَلَیها ، فَقالَ : أنَا کُنتُ أعلَمُ بِکَ حَیثُ بَعَثتُکَ . (6) .

1- .العِرْجه : المُقام (لسان العرب : ج 2 ص 321 «عرج») .
2- .الطُّنفُسَه: البساط الذی له خَمْل رقیق (النهایه : ج 3 ص 140 «طنفس») .
3- .کذا فی المصدر، ولعلّ الصواب: «غاشَّهً».
4- .تزبّد الإنسان : إذا غضب وظهر علی صماغیه زبدتان (لسان العرب : ج 3 ص 193 «زبد») .
5- .یقال رَغِم وأرغَم اللّه أنفه : أی ألصقه بالرَّغام ؛ وهو التراب . هذا هو الأصل . ثمّ استُعمل فی الذلّ والعَجْز عن الانتصاف والانقیاد علی کُره (النهایه : ج 2 ص 238 «رغم») .
6- .رجال الکشّی : ج 1 ص 277 الرقم 108 .

ص: 245

6066.عنه علیه السلام :رجال الکَشّی به نقل از اسماعیل بن فضل هاشمی : برخی استادانم برایم روایت کرده اند که چون علی بن ابی طالب علیه السلام لشکر جمل را شکست داد ، امیرمؤمنان، عبد اللّه بن عبّاس را نزد عایشه فرستاد و او را به سرعت بخشیدن در حرکت و کوتاه کردن اقامت ، دستور داد.

ابن عبّاس می گوید: نزد وی آمدم و او در منزلگاه بنی خلف در کنار بصره بود. از او اجازه خواستم که وارد شوم. اجازه نداد . پس بدون اجازه وارد شدم و با اتاقی خالی مواجه شدم که جای نشستن برایم مهیّا نبود و عایشه ، پشت دو پرده بود. نظر افکندم و در گوشه اتاق ، اثاثیه ای دیدم که بر آن ، گلیمی بود. گلیم را کشیدم و بر آن نشستم.

عایشه از پشت پرده گفت: ای ابن عبّاس! سنّت را به خطا رفته ای . در خانه ما بدون اجازه ، وارد شدی و بر اثاثیه ما بدون اجازه نشستی.

ابن عبّاس به وی گفت: ما از تو به [ تعلیم] سنّت ، سزاوارتریم. ما به تو سنّت آموختیم. خانه تو آن جاست که پیامبر خدا تو را در آن به جای نهاد و تو از آن بیرون آمدی ، درحالی که بر خود ستم روا داشتی، و بر دینت سرپوش نهادی و بر پروردگارت طغیان کردی و پیامبر خدا را نافرمانی نمودی. پس هرگاه به خانه ات بازگشتی، بدون اجازه ات بدان وارد نمی شویم و جز به فرمانت بر اثاثیه ات نمی نشینیم. به درستی که امیرمؤمنان علی بن ابی طالب [ مرا] به سوی تو فرستاد که به تو دستور حرکت به مدینه و اقامتِ اندک [ در بصره] دهد.

عایشه گفت: رحمت خدا بر «امیرمؤمنان»، که همان عمر بن خطاب بود!

ابن عبّاس گفت: به خدا سوگند که این «امیرمؤمنان» است، گرچه چهره هایی بر او خشمگین باشند و دماغ هایی در برابرش به خاک مالیده شوند! بدان ، به خدا سوگند ، همانا او امیر مؤمنان و نزدیک ترین خویشاوندِ پیامبر خدا و دارای نزدیک ترین رابطه نَسبی [ با پیامبر صلی الله علیه و آله ] و سابقه دارتر، و داناتر و برجسته تر و دارای نقش و حضوری بیشتر از پدر تو و عمر است.

عایشه گفت: این [ فرمان] را نمی پذیرم...

ابن عبّاس می گوید: پس برخاستم و نزد امیرمؤمنان آمدم و او را از سخنان عایشه و آنچه بدو جواب داده بودم ، باخبر ساختم. پس فرمود: «من از تو بهتر می دانستم که تو را به کجا می فرستم». .


ص: 246

10 / 6مُحادَثاتٌ بَینَ الإِمامِ وعائِشَهَ6066.امام علی علیه السلام :تاریخ الیعقوبی فی خَبَرِ عائِشَهَ : أتاها عَلِیٌّ ، وهِیَ فی دارِ عَبدِ اللّهِ بنِ خَلَفِ الخُزاعِیِّ ، وابنُهُ المَعروفُ بِطَلحَهِ الطَّلحاتِ ، فَقالَ : إیها یا حُمَیراءُ ! أ لَم تَنتَهی عَن هذَا المَسیرِ ؟ فَقالَت : یَابنَ أبی طالِبٍ ! قَدَرتَ فَأَسجِح !

فَقالَ : اخرُجی إلَی المَدینَهِ ، وَارجِعی إلی بَیتِکِ الَّذی أمَرَکِ رَسولُ اللّهِ أن تَقَرّی فیهِ . قالَت : أفعَلُ . (1) .

1- .تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 183 .

ص: 247



10 / 6 گفتگوهایی میان امام و عایشه

10 / 6گفتگوهایی میان امام و عایشه6069.الإمامُ علیٌّ علیه السلام :تاریخ الیعقوبی در گزارش عایشه : علی علیه السلام نزد عایشه آمد که در خانه عبد اللّه بن خَلف خُزاعی بود ؛ همو که پسرش به «طلحه الطلحات» معروف بود. [ امام علیه السلام ]فرمود: «ای حُمَیرا! از این حرکتْ دست برنمی داری؟» .

عایشه گفت : ای پسر ابی طالب! قدرت یافتی، پس نرمی به خرج ده!

فرمود: «به سوی مدینه حرکت کن و به همان خانه ات بازگرد که پیامبر خدا تو را دستور داد در آن بنشینی».

گفت: چنین می کنم .

.


ص: 248

6068.بحار الأنوار ( به نقل از أبو طفیل عامر بن واثله : امام زین الع ) مروج الذهب فی خَبَرِ عائِشَهَ : جَهَّزَها عَلِیٌّ وأتاها فِی الیَومِ الثّانی ، ودَخَلَ عَلَیها ومَعَهُ الحَسَنُ وَالحُسَینُ وباقی أولادِهِ وأولادِ إخوَتِهِ وفِتیانُ أهلِهِ مِن بَنی هاشِمٍ وغَیرُهُم مِن شیعَتِهِ مِن هَمدانَ ، فَلَمّا بَصُرَت بِهِ النِّسوانُ صِحنَ فی وَجهِهِ وقُلنَ : یا قاتِلَ الأَحِبَّهِ !

فَقالَ : لَو کُنتُ قاتِلَ الأَحِبَّهِ لَقَتَلتُ مَن فی هذا البَیتِ ، وأشارَ إلی بَیتٍ مِن تِلکَ البُیوتِ قَدِ اختَفی فیهِ مَروانُ بنُ الحَکَمِ ، وعَبدُ اللّهِ بنُ الزُّبَیرِ ، وعَبدُ اللّهِ بنُ عامِرٍ ، وغَیرُهُم .

فَضَرَبَ مَن کانَ مَعَهُ بِأَیدیهِم إلی قَوائِمِ سُیوفِهِم لَمّا عَلِموا مَن فِی البَیتِ مَخافَهَ أن یَخرُجوا مِنهُ فَیَغتالوهُ .

فَقالَت لَهُ عائِشَهُ بَعدَ خَطبٍ طَویلٍ کانَ بَینَهُما : إنّی اُحِبُّ أن اُقیمَ مَعَکَ ، فَأَسیرَ إلی قِتالِ عَدُوِّکَ عِندَ سَیرِکَ .

فَقالَ : بَلِ ارجِعی إلَی البَیتِ الَّذی تَرَکَکِ فیهِ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله .

فَسَأَلَته أن یُؤَمِّنَ ابنَ اُختِها عَبدَ اللّهِ بنَ الزُّبَیرِ ، فَأَمَّنَهُ ، وتَکَلَّمَ الحَسَنُ وَالحُسَینُ فی مَروانَ ، فَأَمَّنَهُ ، وأمَّنَ الوَلیدَ بنَ عُقبَهَ ووُلدَ عُثمانَ وغَیرَهُم مِن بَنی اُمَیَّهَ ، وأمَّنَ النّاسَ جَمیعا .

وقَد کانَ نادی یَومَ الوَقعَهِ : مَن ألقی سِلاحَهُ فَهُوَ آمِنٌ ، ومَن دَخَلَ دارَهُ فَهُوَ آمِنٌ . (1)6069.امام علی علیه السلام :تاریخ الطبری عن محمّد وطلحه :دَخَلَ عَلِیٌّ البَصرَهَ یَومَ الِاثنَینِ ، فَانتَهی إلَی المَسجِدِ ، فَصَلّی فیهِ ، ثُمَّ دَخَلَ البَصرَهَ ، فَأَتاهُ النّاسُ ، ثُمَّ راحَ إلی عائِشَهَ عَلی بَغلَتِهِ ، فَلَمّا انتَهی إلی دارِ عَبدِ اللّهِ بنِ خَلَفٍ وهِیَ أعظَمُ دارٍ بِالبَصرَهِ وَجَدَ النِّساءَ یَبکینَ عَلی عَبدِ اللّهِ وعُثمانَ ابنَی خَلَفٍ مَعَ عائِشَهَ ، وصَفِیَّهُ ابنَهُ الحُارِثِ مُختَمِرَهٌ تَبکی .

فَلَمّا رَأَتهُ قالَت : یا عَلِیُّ ، یا قاتِلَ الأَحِبَّهِ ، یا مُفَرِّقَ الجَمعِ ! أیتَمَ اللّهُ بَنیکَ مِنکَ کَما أیتَمتَ وُلدَ عَبدِ اللّهِ مِنهُ !

فَلَم یَرُدَّ عَلَیها شَیئا ، ولَم یَزَل عَلی حالِهِ حَتّی دَخَلَ عَلی عائِشَهَ ، فَسَلَّمَ عَلَیها ، وقَعَدَ عِندَها ، وقالَ لَها : جَبَهَتنا صَفِیَّهُ ، أما إنّی لَم أرَها مُنذُ کانَت جارِیَهً حَتَّی الیَومِ .

فَلَمّا خَرَجَ عَلِیٌّ أقبَلَت عَلَیهِ فَأَعادَت عَلَیهِ الکَلامَ ، فَکَفَّ بَغلَتَهُ وقالَ : أما لَهَمَمتُ وأشارَ إلَی الأَبوابِ مِن الدّارِ أن أفتَحَ هذَا البابَ وأقتُلَ مَن فیهِ ، ثُمَّ هذا فَأَقتُلَ مَن فیهِ ، ثُمَّ هذا فَأَقتُلَ مَن فیهِ وکانَ اُناسٌ مِنَ الجَرحی قَد لَجَؤوا إلی عائِشَهَ ، فاُخبِرَ عَلِیٌّ بِمَکانِهِم عِندَها ، فَتَغافَلَ عَنهُم فَسَکَتَت .

فَخَرَجَ عَلِیٌّ فَقالَ رَجُلٌ مِنَ الأَزدِ : وَاللّهِ ، لا تُفِلتُنا هذِهِ المَرأَهُ ! فَغَضِبَ وقالَ : صَه ! لا تَهتِکُنَّ سِترا ، ولا تَدخُلُنَّ دارا ، ولا تَهیجُنَّ امرَأَهً بِأَذًی ، وإن شَتَمنَ أعراضَکُم ، وسَفَّهَن اُمرَاءَکُم وصُلَحاءَکُم ؛ فَإِنَّهُنَّ ضِعافٌ ، ولَقَد کُنّا نُؤمَرُ بِالکَفِّ عَنهُنَّ ، وإنَّهُنَّ لَمُشرِکاتٌ ، وإنَّ الرَّجُلَ لَیُکافِئُ المَرأَهَ ویَتَناوَلُها بِالضَّربِ ، فَیُعَیَّرُ بِها عَقِبُهُ مِن بَعدِهِ ، فَلا یَبلُغَنّی عَن أحَدٍ عَرَضَ لِامرَأَهٍ ، فَاُنَکِّلَ بِهِ شِرارَ النّاسِ . (2) .

1- .مروج الذهب : ج 2 ص 377 وراجع دعائم الإسلام : ج 1 ص 394 وتفسیر فرات : ص 111 ح 113 .
2- .تاریخ الطبری : ج 4 ص 539 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 347 نحوه وراجع البدایه والنهایه : ج 7 ص 246 والفتوح : ج 2 ص 483 .

ص: 249

6070.عنه علیه السلام :مروج الذهب در گزارش عایشه : علی علیه السلام عایشه را آماده [ بازگشت ]ساخت و در روز دوم ، نزد او آمد و به همراهش حسن وحسین علیهماالسلام و سایر فرزندانش و فرزندان برادرش و جوانان بنی هاشم و دیگر پیروانش از قبیله هَمْدان نیز وارد شدند . وقتی چشم زنان به علی علیه السلام افتاد ، بر او فریاد زدند و گفتند: ای کُشنده دوستان [ و آشنایان ما] !

فرمود: «اگر من کُشنده دوستان [ شما]بودم ، می بایست کسی را که در این خانه است ، کشته باشم» و اشاره کرد به خانه ای از خانه ها که در آن ، مروان بن حکم و عبد اللّه بن زبیر و عبد اللّه بن عامر و دیگران ، پنهان شده بودند. کسانی که با او بودند ، چون دانستند چه کسانی در خانه اند ، دست به شمشیر بردند تا مبادا آنها از مخفیگاه خود بیرون آیند و [ علی علیه السلام را] ناگهانی و غافلگیرانه بکشند.

عایشه پس از سخنان طولانی که میانشان ردّ و بدل شد به او (علی علیه السلام ) گفت: من دوست می دارم به همراه تو باشم و در جنگ با دشمنانت با تو حرکت کنم.

فرمود: «نه ؛ به خانه ای برگرد که پیامبر خدا تو را در آن بر جای نهاد».

عایشه از او خواست که پسر خواهرش عبد اللّه بن زبیر را امان دهد. به وی امان داد. حسن و حسین علیهماالسلام درباره مروان ، پا در میانی کردند. او را نیز امان داد و ولید بن عقبه و فرزندان عثمان و دیگر بنی امیّه را نیز امان داد و همه مردم را امان داد.

او در روز جنگ هم ندا داده بود که: «هرکس سلاح بر زمین گذارد ، در امان است ، و هرکس در خانه اش رود ، در امان است».6071.عنه علیه السلام :تاریخ الطبری به نقل از محمّد و طلحه : علی علیه السلام در روز دوشنبه وارد بصره شد و به مسجد رفت و در آن ، نماز گزارد . آن گاه وارد بصره شد. پس مردم به نزد او آمدند . او سوار بر اَسترش نزد عایشه رفت. چون به خانه عبد اللّه بن خلف که بزرگ ترین خانه بصره بود رسید ، زنان را دید که به همراه عایشه بر عبد اللّه و عثمان، دو فرزند [ کشته شده] خلف ، گریه می کنند و صفیّه دختر حارث نیز ، چارقد برسر ، گریه می کرد.

وقتی صفیّه علی علیه السلام را دید، گفت: ای علی! ای کُشنده دوستان! ای پراکنده سازِ جمع! خداوند ، فرزندانت را یتیم کند ، چنان که فرزندان عبد اللّه را یتیم کردی!

علی علیه السلام به وی پاسخی نداد و بر همان حالت بود تا پیش عایشه رفت و بر او سلام کرد و نزد او نشست و به وی گفت: صفیّه ، ما را غافلگیر کرد و به راستی که او را از زمانی که دختر بود ، دیگر ندیده بودم.

وقتی علی علیه السلام بیرون رفت، صفیّه رو به او کرد و سخنش را تکرار نمود. [ علی علیه السلام ]استرش را نگه داشت و با اشاره به درهای اتاق ها فرمود : «بدانید که تصمیم گرفتم این در را بگشایم و هرکه را در آن است، بکُشم و سپس آن در را بگشایم و هرکه را در آن است ، بکُشم و سپس در دیگر را باز کنم و هر که را در آن است ، بکُشم».

این سخن او برای این بود که گروهی از زخمی ها به عایشه پناه آورده بودند و علی علیه السلام از مکان آنان در اتاق ها اطّلاع یافته بود؛ ولی از آنان تغافل کرده بود. از این پس ، صفیّه ساکت شد.

علی علیه السلام بیرون می رفت که مردی از اَزْد گفت: به خدا سوگند که این زن ، ما را رها نمی سازد .

علی علیه السلام خشمگین شد و فرمود: «ساکت باش! پرده ها را پاره مکن و به خانه ای وارد مشو، و زنی را با زخم زبان به هیجان میاور ؛ گرچه به حیثیت شما دشنام دهند و فرمان روایان و نیکان شما را سفیه بدانند؛ چرا که آنان ناتوان اند. آن روز که مشرک بودند ، ما مأمور بودیم از آنان دست برداریم [ ، چه رسد به امروز]! مردی که با زن ، رو در رو شود و او را کتک بزند ، نسل او به این خاطر ، سرزنش می شود. پس مبادا به من خبر رسد که کسی متعرّض زنی شده است ، که او را به سان بدترینِ مردم ، کیفر خواهم داد». .


ص: 250

10 / 7إشخاصُ عائِشَهَ إلَی المَدینَهِ6074.عنه علیه السلام :مسند ابن حنبل عن أبی رافع :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ لِعَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ : إنَّهُ سَیکونُ بَینَکَ وبَینَ عائِشَهَ أمرٌ ، قالَ : أنَا یا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : أنا ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : فَأَنَا أشقاهُم یا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : لا ، ولکِن إذا کانَ ذلِکَ فَاردُدها إلی مَأمَنِها . (1) .

1- .مسند ابن حنبل : ج 10 ص 343 ح 27268 ، المعجم الکبیر : ج 1 ص 332 ح 995 ، فتح الباری : ج 13 ص 55 ؛ شرح الأخبار : ج 1 ص 395 ح 335 نحوه .

ص: 251



10 / 7 فرستادن عایشه به سوی مدینه

10 / 7فرستادن عایشه به سوی مدینه6071.امام علی علیه السلام :مسند ابن حنبل به نقل از ابو رافع : پیامبر خدا به علی بن ابی طالب فرمود: «به زودی میان تو و عایشه ، حادثه ای اتّفاق می افتد» .

علی علیه السلام گفت: من، ای پیامبر خدا؟

فرمود: «آری» .

گفت: من؟

فرمود: «آری» .

گفت: پس من بدبخت ترین آنانم ، ای پیامبر خدا؟

فرمود: «نه؛ ولی وقتی چنین اتّفاقی افتاد، عایشه را به جایگاه امنش بازگردان».

.


ص: 252

6072.امام علی علیه السلام :الأخبار الطوال فی ذِکرِ أحداثِ ما بَعدَ حَربِ الجَمَلِ : قالَ [عَلِیٌّ علیه السلام ]لِمُحَمَّدِ بنِ أبی بَکرٍ : سِر مَعَ اُختِکَ حَتّی توصِلَها إلَی المَدینَهِ ، وعَجِّلِ اللُّحوقَ بی بِالکوفَهِ . فَقالَ : أعفِنی مِن ذلِکَ یا أمیرَ المُؤمِنینَ .

فَقالَ عَلِیٌّ : لا اُعفیکَ مِنهُ ، وما لَکَ بُدٌّ . فَسارَ بِها حَتّی أورَدَهَا المَدینَهَ . (1)6073.امام علی علیه السلام :الجمل :لَمّا عَزَمَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام عَلَی المَسیرِ إلَی الکوفَهِ أنفَذَ إلی عائِشَهَ یَأمُرُها بِالرَّحیلِ إلَی المَدینَهِ ، فَتَهَیَّأَت لِذلِکَ ، وأنفَذَ مَعَها أربَعینَ امرَأَهً ألبَسَهُنَّ العمائِمَ وَالقَلانِسَ ، (2) وقَلَّدَهُنَّ السُّیوفَ ، وأمَرَهَنُّ أن یَحفَظنَها ، ویَکُنَّ عَن یَمینِها وشِمالِها ومِن وَرائِها .

فَجَعَلَت عائِشَهُ تَقولُ فِی الطَّریقِ : اللّهُمَّ افعَل بِعَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ بِما فَعَلَ بی ! بَعَثَ مَعِیَ الرِّجالَ ولَم یَحفَظ بی حُرمَهَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله .

فَلَمّا قَدِمنَ المَدینَهَ مَعَها ألقَینَ العَمائِمَ وَالسُّیوفَ ودَخَلنَ مَعَها ، فَلَمّا رَأَتهُنَّ نَدِمَت عَلی ما فَرَّطَت بِذَمِّ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام وسَبِّهِ .

وقالَت : جَزَی اللّهُ ابنَ أبی طالِبٍ خَیرا ، فَلَقَد حَفِظَ فِیَّ حُرمَهَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله . (3) .

1- .الأخبار الطوال : ص 152 .
2- .القلنسوه : تلبس فی الرأس والجمع قلانس (تاج العروس : ج 8 ص 424 «قلس») .
3- .الجمل : ص 415 ؛ الإمامه والسیاسه : ج 1 ص 98 ، مروج الذهب : ج 2 ص 379 وفیه «بعث معها علیّ أخاها عبد الرحمن بن أبی بکر وثلاثین رجلاً وعشرین امرأه ...» بدل «لمّا عزم أمیر المؤمنین علیه السلام علی المسیر . . .» ، تاریخ الطبری : ج 4 ص 544 عن محمّد وطلحه ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 347 ، البدایه والنهایه : ج 7 ص 246 وکلّها نحوه وراجع تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 183 والفتوح : ج 2 ص 487 .

ص: 253

6074.امام علی علیه السلام :الأخبار الطوال در گزارش حوادث پس از جنگ جمل : [ علی علیه السلام ] به محمّد بن ابی بکر فرمود: «با خواهرت حرکت کن تا او را به مدینه برسانی . سپس به سرعت ، در کوفه به من بپیوند».

محمّد گفت: ای امیرمؤمنان! مرا از این کار ، معاف دار.

علی علیه السلام فرمود: «تو را معاف نمی دارم و از آن چاره ای نداری».

پس او (عایشه) را حرکت داد و وارد مدینه ساخت.6075.امام علی علیه السلام :الجمل:چون امیرمؤمنانْ تصمیم حرکت به سوی کوفه گرفت کسی را نزد عایشه فرستاد که به وی دستور دهد به سوی مدینه کوچ کند . وی برای حرکت ، مهیّا شد. سپس چهل زن را دستار و کلاه پوشانید و شمشیر در اختیارشان نهاد و به آنان فرمان داد از عایشه محافظت کنند و او را از راست و چپ و پشت سر ، درمیان گیرند.

عایشه در طول راه می گفت: بار خدایا! با علی بن ابی طالب ، چنان کن که با من رفتار کرد ؛ مردان را به همراهم فرستاد و حرمت پیامبر خدا را نگه نداشت.

وقتی زنان ، همراه با عایشه به مدینه رسیدند ، دستارها و شمشیرها را برداشتند و با وی وارد مدینه شدند . چون عایشه آنان را دید ، از دشنام گویی و نکوهش امیرمؤمنان ، پشیمان شد و گفت: خداوند به پسر ابی طالب ، پاداش نیکو دهد ؛ چرا که حرمت پیامبر خدا را درباره من، پاس داشت. .


ص: 254

10 / 8نَدَمُ عائِشَهَ6078.الإمامُ الحسنُ علیه السلام :الکامل فی التاریخ عن عائشه بَعدَ حَربِ الجَمَلِ : وَاللّهِ ، لَوَدِدتُ أنّی مِتُّ قبَلَ هذَا الیَومِ بِعشرینَ سَنَهً . (1)6076.امام علی علیه السلام :نهایه الأرب :أتی وُجوهُ النّاسِ إلی عائِشَهَ وفیها : القَعقاعُ بنُ عَمروٍ ، فَسلَّمَ عَلَیها فَقالَت : وَاللّهِ ، لَوَدِدتُ أنّی مِتُّ قَبلَ هذَا الیَومِ بِعِشرینَ سَنَهً ! (2)6077.نهج البلاغه ( به نقل از عبد اللّه بن عباس ) فتح الباری عن محمّد بن قیس :ذُکِرَ لِعائِشَهَ یَومُ الجَمَلِ قَالَت : وَالنّاسُ یَقولونَ: «یَومُ الجَمَلِ» ؟ قالوا : نَعَم ، قالَت : وَدِدتُ أنّی جَلَستُ کَما جَلَسَ غَیری ؛ فَکانَ أحَبَّ إلَیَّ مِن أن أکونَ وَلَدتُ مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَشرَهً کُلَّهُم مِثلَ عَبدِ الرَّحمنِ بنِ الحارِثِ بنِ هِشامٍ . (3)6078.امام حسن علیه السلام :المستدرک علی الصحیحین عن عائشه :وَدِدتُ أنّی کُنتُ ثُکِلتُ عَشرَهً مِثلَ الحارِثِ بنِ هِشامٍ ، وأنّی لَم أسِر مَسیری مَعَ ابنِ الزُّبَیرِ . (4)6079.تنبیه الخواطر :الطبقات الکبری عن عماره بن عمیر :حَدَّثَنی مَن سَمِعَ عائِشَهَ إذا قَرَأَت هذِهِ الآیَهَ : «وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ» (5) بَکَت حَتّی تَبُلَّ خِمارَها . (6) .

1- .الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 345 ، شرح نهج البلاغه : ج 1 ص 264 عن جندب بن عبد اللّه ، الفتوح : ج 2 ص 487 ، المعیار والموازنه : ص 61 .
2- .نهایه الأرب : ج 20 ص 79 .
3- .فتح الباری : ج 13 ص 55 ، مجمع الزوائد : ج 7 ص 480 ح 12040 ، اُسد الغابه : ج 3 ص 429 الرقم 3283 ، تاریخ دمشق : ج 34 ص 274 وزاد فی ذیله «أو مثل عبد اللّه بن الزبیر» .
4- .المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 129 ح 4609 ، الاعتقاد والهدایه : ص 246 وفیه «مثل ولد الحرث بن هشام» بدل «مثل الحارث بن هشام» وراجع المصنّف لابن أبی شیبه : ج 8 ص 717 ح 55 وأنساب الأشراف : ج 3 ص 60 .
5- .الأحزاب : 33 .
6- .الطبقات الکبری : ج 8 ص 81 ، الزهد لابن حنبل : ص 205 ، أنساب الأشراف : ج 3 ص 60 کلاهما عن أبی الضحی عمّن سمع عائشه ، سیر أعلام النبلاء : ج 2 ص 177 الرقم 19 ، الدرّ المنثور : ج 6 ص 600 عن مسروق .

ص: 255



10 / 8 پشیمانی عایشه

10 / 8پشیمانی عایشه6080.بحار الأنوار :الکامل فی التاریخ به نقل از عایشه ، پس از جنگ جمل : به خدا سوگند ، دوست داشتم بیست سال پیش از این روز ، مُرده بودم.6081.الإمامُ الباقرُ علیه السلام :نهایه الأرب:چهره های سرشناس ، نزد عایشه آمدند. یکی از آنها قَعقاع بن عمرو بود که نزد او آمد و سلام کرد. عایشه گفت: به خدا سوگند ، دوست داشتم که بیست سال پیش از این ، مُرده بودم.6082.رسولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله :فتح الباری به نقل از محمّد بن قیس : جنگ جمل به یاد عایشه آمد و گفت: هنوز مردم از جنگ جملْ سخن می گویند؟

گفتند: آری .

گفت: دوست داشتم در خانه می نشستم چنان که دیگران نشستند ، و این برای من دوست داشتنی تر بود از این که از پیامبر خدا ده فرزند می داشتم و تمامی آنان ، مانند عبد الرحمان بن حارث بن هشام بودند.6083.الإمامُ علیٌّ علیه السلام :المستدرک علی الصحیحین به نقل از عایشه : دوست داشتم در سوگ ده فرزند مانند حارث بن هشام می نشستم و به همراه پسر زبیر ، این راه را نمی پیمودم.6081.امام باقر علیه السلام :الطبقات الکبری به نقل از عماره بن عُمَیر : کسی برایم روایت کرد که شنیده بود وقتی عایشه آیه «و در خانه هایتان بنشینید» را تلاوت می کرد ، چندان می گریست که روسری اش خیس می شد.

.


ص: 256

6082.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :تاریخ بغداد عن عروه :ما ذَکَرَت عائِشَهُ مَسیرَها فی وَقعَهِ الجَمَلِ قَطُّ ، إلّا بَکَت حَتّی تَبُلَّ خِمارَها وتَقولُ : یا لَیتَنی کُنتُ نَسیا مَنسِیّا . (1)6083.امام علی علیه السلام :المناقب للخوارزمی عن أبی عتیق :قالَت عائِشَهُ : إذا مَرَّ ابنُ عُمَرَ فَأَرونیهِ ، فَلَمّا مَرَّ قیلَ لَها : هذَا ابنُ عُمَرَ ، قالَت : یا أبا عَبدِ الرَّحمنِ ، ما یَمنَعُکَ أن تَنهانی عَن مَسیری ؟ قالَ : قَد رَأَیتُ رَجُلاً قَد غَلَبَ عَلَیکِ [یَعنی ابنَ الزُّبَیرِ] ، وظَنَنتُ ألّا تُخالِفیهِ . قالَت : أما إنَّکَ لَو نَهَیتَنی ما خَرَجتُ . (2)10 / 9غَنائِمُ الحَربِ6086.عنه علیه السلام :شرح نهج البلاغه :اِتَّفَقَتِ الرُّواهُ کُلُّها عَلی أنَّهُ [عَلِیّا علیه السلام ] قَبَضَ ما وَجَدَ فی عَسکَرِ الجَمَلِ مِن سِلاحٍ ودابَّهٍ ومَملوکٍ ومَتاعٍ وعُروضٍ ، فَقَسَّمَهُ بَینَ أصحابِهِ ، وأنَّهُم قالوا لَهُ : اِقسِم بَینَنا أهلَ البَصرَهِ فَاجعَلهُم رَقیقا ، فَقالَ : لا .

فَقالوا : فَکَیفَ تُحِلُّ لَنا دِماءَهُم ، وتُحَرِّمُ عَلَینا سَبیَهُم ؟!

فَقالَ : کَیفَ یَحِلُّ لَکُم ذُرِّیَّهٌ ضَعیفَهٌ فی دارِ هِجرَهٍ وإسلامٍ ؟! أمّا ما أجلَبَ بِهِ القَومُ فی مُعَسکَرِهِم عَلَیکُم فَهُوَ لَکُم مَغنَمٌ ، وأمّا ما وارَتِ الدّورُ واُغلِقَت عَلَیهِ الأَبوابُ فَهُوَ لِأَهلِهِ ، ولا نَصیبَ لَکُم فی شَیءٍ مِنهُ .

فَلَمّا أکثَروا عَلَیهِ قالَ : فَأَقرِعوا علَی عائِشَهَ ؛ لِأَدفَعَها إلی مَن تُصیبُهُ القُرعَهُ !

فَقالوا : نَستَغفِرُ اللّهَ یا أمیرَ المُؤمِنینَ ! ثُمَّ انصَرَفوا . (3) .

1- .تاریخ بغداد : ج 9 ص 185 الرقم 4766 ، الاعتقاد والهدایه : ص 246 ، المناقب للخوارزمی : ص 182 ح 220 .
2- .المناقب للخوارزمی : ص 182 ح 218 ، سلسله الأحادیث الصحیحه : ج 1 ص 776 عن ابن أبی عتیق .
3- .شرح نهج البلاغه : ج 1 ص 250 وراجع الإمامه والسیاسه : ج 1 ص 97 .

ص: 257



10 / 9 غنیمت های جنگ

6087.عنه علیه السلام :تاریخ بغداد به نقل از عُروه : هیچ گاه عایشه حضور در جنگ جمل را به یاد نمی آورْد ، مگر آن که می گریست تا آن جا که روسری اش خیس می شد و می گفت: ای کاش از یاد رفته بودم و فراموش شده بودم (1) !6088.عنه علیه السلام :المناقب ، خوارزمی به نقل از ابو عتیق : عایشه گفت: هر زمان پسر عمر [ از این جا ]گذر می کند ، او را به من نشان دهید. وقتی گذر کرد ، به عایشه گفته شد : این ، فرزند عمر است.

عایشه گفت: ای ابو عبد الرحمان! چه چیزی جلویِ تو را گرفت که مرا از رفتن [ به جنگ با علی] باز بداری؟

ابو عبد الرحمان گفت: دیدم مردی بر [ فکر و کار ]تو مسلّط شده است که می پنداشتم با او مخالفت نمی کنی (مقصودش عبد اللّه بن زبیر بود).

عایشه گفت: بدان که اگر تو مرا باز می داشتی ، دست به شورش نمی زدم.10 / 9غنیمت های جنگ6085.امام علی علیه السلام :شرح نهج البلاغه:روایت کنندگان ، اتّفاق نظر دارند که علی علیه السلام آنچه اسلحه و چارپا، بَرده و اثاثیه و کالا در لشکرگاه جمل یافت ، همه را برداشت و میان یارانش تقسیم کرد.

آنان به وی گفتند: بصریان [ شکست خورده در جنگ] را میان ما تقسیم کن و آنان را بَرده قرار ده .

فرمود: «نه» .

گفتند: چگونه خون آنان برای ما حلال است و اسیر گرفتن آنان بر ما حرام؟

فرمود: «چگونه انسان های ناتوان در سرزمین هجرت و اسلام برای شما حلال باشند؟! آنچه جملیان در لشکرگاه خویش بر ضدّ شما به کار گرفتند ، غنیمت است و برای شماست؛ و امّا هرچه را خانه ها پنهان ساخته اند و درها بر رویش بسته شده ، از آنِ صاحبانش است و برای شما در آن ، بهره ای نیست».

و چون بر او بسیار اصرار ورزیدند ، فرمود: «عایشه را قرعه زنید ، تا به نام هرکس در آمد ، به وی دهم!» . گفتند: ای امیرمؤمنان! از خداوند ، طلب آمرزش می کنیم. پس دست برداشتند.

.

1- .اشاره دارد به آیه 23 سوره مریم : «درد زایمان ، او را به سوی تنه درخت خرما کشانید گفت: ای کاش پیش از این مُرده بودم و یکسر فراموش شده بودم» .

ص: 258

6086.امام علی علیه السلام :شرح الأخبار :کانَ عَلِیٌّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ قَد غَنَّمَ أصحابَهُ ما أجلَبَ بِهِ أهلُ البَصرَهِ إلی قِتالِهِ وأجلَبوا بِهِ : یَعنی أتَوا بِهِ فی عَسکَرِهِم ولَم یَعرِض لِشَیءٍ غَیرِ ذلِکَ مِن أموالِهِم ، وجَعَلَ ما سِوی ذلِکَ مِن أموالِ مَن قُتِلَ مِنهُم لِوَرَثَتِهِم ، وخَمَّسَ ما اُغنِمَهُ مِمّا أجلَبوا بِهِ عَلَیهِ ، فَجَرَت أیضا بِذلِکَ السُّنَّهُ . (1)10 / 10بَذلُ الإِمامِ سَهمَهُ مِنَ الغَنیمَهِ6089.امام علی علیه السلام :مروج الذهب :قَبَضَ [عَلِیٌّ علیه السلام ] ما کانَ فی مُعَسکَرِهِم مِن سِلاحٍ ودابَّهٍ ومَتاعٍ وآلَهٍ وغَیرِ ذلِکَ ، فَباعَهُ وقَسَّمَهُ بَینَ أصحابِهِ ، وأخَذَ لِنَفسِهِ کَما أخَذَ لِکُلِّ واحِدٍ مِمَّن مَعَهُ مِن أصحابِهِ وأهلِهِ ووُلدِهِ خَمسَمِئَهِ دِرهَمٍ .

فَأَتاهُ رَجُلٌ مِن أصحابِهِ فَقالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ! إنّی لَم آخُذ شَیئا ، وخَلَّفَنی عَن الحُضورِ کَذا وأدلی بِعُذرٍ فَأَعطاهُ الخَمسَمِئَهِ الَّتی کانَت لَهُ . (2)6090.عنه علیه السلام :الجمل :ثُمَّ نَزَلَ علیه السلام [أی بَعدَ خُطبَتِهِ فِی أهلِ البَصرَهِ ]وَاستَدعی جَماعَهً مِن أصحابِهِ ، فَمَشَوا مَعَهُ حَتّی دَخَلَ بَیتَ المالِ ، وأرسَلَ إلَی القُرّاءِ ، فَدَعاهُم ودَعَا الخُزّانَ وأمَرَهُم بِفَتحِ الأَبوابِ الَّتی داخِلُها المالُ ، فَلَمّا رأی کَثرَهَ المالِ قالَ : «هذا جَنایَ وخِیارُهُ فیهِ» . 3 ثُمَّ قَسَّمَ المالَ بَینَ أصحابِهِ فَأَصابَ کُلُّ رَجُلٍ مِنهُم سِتَّهَ آلافِ ألف دِرهَمٍ ، وکانَ أصحابُهُ اثنَی عَشَرَ ألفاً ، وأخَذَ هُوَ علیه السلام کَأَحَدِهِم ، فَبَینا هُم عَلی تِلکَ الحالَهِ ، إذ أتاهُ آتٍ فَقالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ! إنَّ اسمی سَقَطَ مِن کِتابِکَ ، وقَد رَأَیتُ مِنَ البَلاءِ ما رَأَیتُ . فَدَفَعَ سَهمَهُ إلی ذلِکَ الرَّجُلِ .

ورَوَی الثَّورِیُّ عَن داووُدَ بنِ أبی هِندٍ عَن أبی حَربِ بنِ أبِی الأَسوَدِ قالَ : لَقَدَ رَأَیتُ بِالبَصرَهِ عَجَباً ! لَمّا قَدِمَ طَلحَهُ وُالزُّبَیرُ قَد أرسَلا إلی اُناسٍ مِن أهلِ البَصرَهِ وأنَا فیهِم ، فَدَخَلنا بَیتَ المالِ مَعَهُما ، فَلَمّا رَأَیا ما فیهِ مِنَ الأَموالِ قالا : هذا ما وَعَدَنَا اللّهُ ورَسولُهُ . ثُمَّ تَلَیا هذِهِ الآیَهَ : «وَعَدَکُمُ اللَّهُ مَغَانِمَ کَثِیرَهً تَأْخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَکُمْ هَذِهِ» إلی آخِرِ الآیَهِ، وقالا : نَحنُ أحَقُّ بِهذَا المالِ مِن کُلِّ أحَدٍ .

فَلَمّا کانَ مِن أمرِ القَومِ ما کانَ دَعانا عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه السلام فَدَخَلنا مَعَهُ بَیتَ المالِ ، فَلَمّا رَأی ما فیهِ ضَرَبَ إحدی یَدَیهِ عَلَی الاُخری وقالَ : یا صَفراءُ یا بَیضاءُ ، غُرّی غَیری ! وقَسَّمَهُ بَینَ أصحابِهِ بِالسَّوِیَّهِ حَتّی لَم یَبقَ إلّا خَمسُمِئَهِ دِرهَمٍ عَزَلَها لِنَفسِهِ ، فَجاءَهُ رَجُلٌ فَقالَ : إنَّ اسمی سَقَطَ مِن کِتابِکَ . فَقالَ علیه السلام : رُدّوها عَلَیهِ . ثُمَّ قالَ :

الحَمدُ للّهِِ الَّذی لَم یَصِل إلَیَّ مِن هذَا المالِ شَیءٌ ، ووَفَّرَهُ عَلَی المُسلِمینَ . (3) .

1- .شرح الأخبار : ج 1 ص 389 ح 331 .
2- .مروج الذهب : ج 2 ص 380 وراجع الأخبار الطوال : ص 211 .
3- .الجمل : ص 400 وراجع مروج الذهب : ج 2 ص 380 وشرح نهج البلاغه : ج 1 ص 249 و ج 9 ص 322 .

ص: 259



10 / 10 امام ، سهم خود را از غنیمت ها بخشید

6091.عنه علیه السلام :شرح الأخبار:یاران علی علیه السلام آنچه را اهل بصره برای پیکار با علی علیه السلام به لشکرگاه خود آورده بودند ، به غنیمت گرفتند؛ ولی متعرّض دیگر اموال آنان نشدند. علی علیه السلام جز آن مال ها، اموال کشتگان اهل بصره را برای ورثه شان باقی گذاشت و از آنچه [ سپاهش ]به عنوان غنیمت برداشتند ، خمس گرفت و بدین ترتیب ، سنّتْ جاری شد.10 / 10امام ، سهم خود را از غنیمت ها بخشید6090.امام علی علیه السلام :مروج الذهب:علی علیه السلام آنچه از اسلحه ، چارپا ، اثاثیه و ابزار و دیگر چیزها در لشکرگاه جملیان یافت ، برداشت و آنها را فروخت و میان یاران خود تقسیم کرد و برای خود ، پانصد درهم برداشت ، چنان که برای همه همراهانش ، چه یاران و چه بستگان و فرزندان ، چنین کرد.

مردی از یارانش نزد وی آمد و گفت: ای امیرمؤمنان! من چیزی دریافت نکرده ام و فلان عذر ، مرا از حضور [ در هنگام گرفتن غنایم] باز داشت.

[ علی علیه السلام ] پانصد درهم خود را به وی بخشید.6091.امام علی علیه السلام :الجمل:[ علی علیه السلام ] پس از سخنرانی اش در میان بصریان ، از منبر پایین آمد . گروهی از یارانش را خواست و با آنان به سوی بیت المال رفت. به سوی قاریان فرستاد و آنان را فرا خواند و [ نیز ]نگهبانان را فرا خواند و دستور داد درهای بیت المال را بازگشایند ، و چون فراوانیِ اموال را دید ، [ این مصرع را ]خواند:


این ، دستچین من و بهترین آن است . 1


آن گاه ، اموال را میان یارانش قسمت کرد و به هریک ، شش هزار درهم رسید . یاران او دوازده هزار نفر بودند . خود نیز مانند یکی از آنان سهم برداشت. در همین حال که به تقسیم اموالْ سرگرم بودند ، کسی آمد و گفت: ای امیر مؤمنان! نام من از دیوان تو افتاده است و گرفتاری هایی که تو دیدی ، من نیز دیده ام.

[ علی علیه السلام ] سهم خود را به وی داد.

ثوری از داوود بن ابی هند و او از ابو حرب بن ابو الأسود گزارش کرده است که ابو حرب گفت: در بصره ، امر شگفتی دیدم . چون طلحه و زبیر به بصره رسیدند ، نزد گروهی از بصریان فرستادند که من هم داخل آنان بودم. با طلحه و زبیر ، وارد بیت المال شدیم . چون اموال را دیدند ، گفتند: این است آنچه خدا و پیامبرش به ما وعده داده اند . آن گاه ، این آیه را تلاوت کردند: «خداوند ، شما را به غنیمت های بسیار وعده داد که دریافت می کنید و آن را برای شما تعجیل نمود» (تا آخر آیه) و گفتند: ما به این اموال ، از هرکس سزاوارتریم.

وقتی سرنوشت آن قومْ چنین شد، علی بن ابی طالب علیه السلام ما را فرا خواند و با او وارد بیت المال شدیم . وقتی اموال را دید ، یک دست را بر دست دیگر زد و فرمود: «ای [ طلاهای ]زرد! ای [ نقره های] سفید ! دیگری را بفریبید» و همه آنها را به طور مساوی میان یارانش تقسیم نمود، جز پانصد درهم که برای خود ، کنار گذاشت.

مردی نزد او آمد وگفت: نامِ من از دیوان تو افتاده است.

فرمود: «پانصد درهم [ من ]را به وی دهید».

سپس فرمود: «سپاسْ خداوندی را که چیزی از این ثروت را به من نداد و آن را بر مسلمانان فراوان نمود».

.


ص: 260

. .


ص: 261

. .


ص: 262

10 / 11دُخولُ الإِمامِ بَیتَ مالِ البَصرَهِ6094.ارشاد القلوب :الجمل :لَمّا خَرَجَ عُثمانُ بنُ حُنَیفٍ مِنَ البَصرَهِ ، وعادَ طَلحَهُ وَالزُّبَیرُ إلی بَیتِ المالِ فَتَأَمَّلا ما فیهِ ، فَلَمّا رَأَوا ما حَواهُ مِنَ الذَّهَبِ وَالفِضَّهِ قالوا : هذِهِ الغَنائِمُ الَّتی وَعَدنَا اللّهُ بِها ، وأخبَرَنا أنَّهُ یُعَجِّلُها لَنا .

قالَ أبُو الأَسوَدِ : فَقَد سَمِعتُ هذا مِنهُما ، ورَأَیتُ عَلِیّا علیه السلام بَعدَ ذلِکَ ، وقَد دَخَلَ بَیتَ مالِ البَصرَهِ ، فَلَمّا رَأی ما فیهِ قالَ : یا صَفراءُ ویا بَیضاءُ غُرّی غَیری ! اَلمالُ یَعسوبُ (1) الظَّلَمَهِ ، وأنَا یَعسوبُ المُؤمِنینَ .

فَلا وَاللّهِ مَا التَفَتَ إلی ما فیهِ ، ولا فَکَّرَ فیما رَآهُ مِنهُ ، وما وَجَدتُهُ عِندَهُ إلّا کَالتُّرابِ هَواناً ! فَعَجِبتُ مِنَ القَومِ ومِنهُ علیه السلام ! فَقُلتُ : اُولئِکَ مِمَّن یُریدُ الدُّنیا ، وهذا مِمَّن یُریدُ الآخِرَهَ ، وقَوِیَت بَصیرَتی فیهِ . (2)10 / 12خُطبَهُ الإِمامِ بَعدَ قِسمَهِ المالِ6096.الإمامُ علیٌّ علیه السلام :الجمل عن الواقدی :إنَّ أمیرَ المُؤمِنینَ علیه السلام لَمّا فَرَغَ مِن قِسمَهِ المالِ قامَ خَطیباً ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنی عَلَیهِ وقالَ :

أیُّهَا النّاسُ ! إنّی أحمَدُ اللّهَ عَلی نِعَمِهِ ؛ قُتِلَ طَلحَهُ وَالزُّبَیرُ ، وهُزِمَت عائِشَهُ . وَایمُ اللّهِ لَو کانَت عائِشَهُ طَلَبَت حَقّاً وأهانَت باطِلاً لَکانَ لَها فی بَیتِها مَأویً ، وما فَرَضَ اللّهُ عَلَیهَا الجِهادُ ، وإنَّ أوَّلَ خَطَئِها فی نَفسِها ، وما کانَت وَاللّهِ عَلَی القَومِ إلّا أشأَمَ مِن ناقَهِ الحِجرٍ ، (3) ومَا ازدادَ عَدُوُّکُم بِما صَنَعَ اللّهُ إلّا حِقدا ، وما زادَهُمُ الشَّیطانُ إلّا طُغیانا . ولَقَد جاؤوا مُبطِلینَ وأدبَروا ظالِمینَ ، إنَّ إخوانَکُمُ المُؤمِنینَ جاهَدوا فی سَبیلِ اللّهِ ، وآمَنوا بِهِ یَرجونَ مَغفِرَهً مِنَ اللّهِ ، وإنَّنا لَعَلَی الحَقِّ ، وإنَّهُم لَعَلَی الباطِلِ ، وسَیَجمَعُنَا اللّهُ وإیّاهُم یَومَ الفَصلِ ، وأستَغفِرُ اللّهَ لی ولَکُم . (4) .

1- .الیعسوب : السیّد والرئیس والمقدّم (النهایه : ج 3 ص 234 «عسب») .
2- .الجمل : ص 285 .
3- .یشیر بهذا إلی قصّه ناقه صالح علیه السلام . والحِجْر : اسم دیار ثمود بوادی القری بین المدینه والشام وفیها بئر ثمود (راجع معجم البلدان : ج 2 ص 221) .
4- .الجمل : ص 402 .

ص: 263